ايرانيان در حديث و تاريخ


 

نويسنده:سيد اسدالله هاشمي شهيدي




 
استعمال کلمه «ايران» و ايراني در تاريخ صدر اسلام و نزد مسلمانان آن روز مرسوم و متداول نبوده، و در آن روزگار اعراب و مسلمانان اوليه از ايرانيان، با عناوين مختلفي چون فرس، عجم، موالي، خراساني و الفاظ ديگري نظير اين کلمات ياد مي کرده اند.

فارس
 

يکي از عناوين بارز ايرانيان که از دوران رسول اکرم (ص) و تاريخ صدر اسلام تاکنون در نزد مسلمانان شهرت بسزايي داشته و از مهم ترين، و معروف ترين عناوين مردم ايران به شمار مي رفته است، نام «فارس» مي باشد:
1. مرحوم طبرسي در «تفسير مجمع البيان»، ايل آيه شريفه: «يا ايها الذين آمنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه إذله علي المؤمنين اعزه علي الکافرين؛ (1) اي کساني که ايمان آورده ايد هر کس از شما از دين خود برگردد خداوند در آينده جمعيتي را مي آورد که آنها را دوست دارد و آنها نيز متقابلاً خدا را دوست دارند، و در برابر مؤمنان خاضع و متواضع، و در برابر کافران نيرومندند.» چنين روايت کرده است: هنگامي که از رسول خدا(ص) درباره ي اين آيه سؤال کردند، حضرت دست مبارک خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: «اين و ياران او و هموطنان او هستند.» سپس فرمود: « اگر دين و در روايت ديگري اگر علم به ستاره پروين بسته باشد و در آسمان قرار گيرد مرداني از فرزندان فارس آن را در اختيار خواهند گرفت.» (2)
2. در روايت ديگري که مفسران ذيل آيه شريفه «وان تتولوا يستبدل قوما غيرکم؛ (3) و اگر شما [اي جمعيت عرب به دين و ايمان] پشت کنيد، خداوند مردم ديگري را به جاي شما بدل خواهد گرفت»، نقل کرده اند، چنين آمده است: گروهي از ياران رسول خدا (ص) گفتند: يا رسول الله، اين مردمي که خداوند آنان را در کتاب خود ياد کرده است چه کساني هستند؟!
حضرت (ص) دست مبارکش را به پاي سلمان که در کنار رسول خدا (ص) نشسته بود، زد و فرمود: « اين، قبيله اش و هموطنانش هستند». سپس فرمود: « قسم به پروردگاري که جان من در قبضه ي قدرت اوست، اگر «ايمان» به ستاره ي پروين آويخته باشد، مرداني از مردم «فارس» آن را در اختيار خواهند گرفت.»(4)
3. در روايت کوتاه ديگري که در باره ايرانيان از امير مؤمنان علي (ع) نقل شده چنين آمده است:

پيغمبر اکرم(ص) درباره مردم فارس فرمود: همچنان که شما (عرب ها) به خاطر حمايت از دين، آنان را با شمشير خواهيد زد، دنيا منقضي نمي شود و به آخر نمي رسد، مگر اينکه همين ايرانيان به خاطر تازه شدن اسلام و حمايت از قرآن، و پياده شدن دستورات آسماني اين کتاب الهي، شما را با شمشير خواهند زد و با شما خواهند جنگيد.(5)
 

4. در نامه اي که رسول گرامي اسلام (ص) در دوران بعثت خود به خسرو پرويز- پادشاه ايران- براي پذيرش اسلام نوشته، و آن را به وسيله مردي به نام «عبدالله بن حذافه» براي وي ارسال فرموده، چنين آمده است:
«نامه اي است از محمد رسول خدا به سوي کسراي بزرگ زمامدار مردم فارس. سلام خدا بر کسي که از هدايت راهنمايان پيروي نمايد و به خدا و فرستاده او ايمان بياورد و به يکتايي خداوند و اينکه شريکي ندارد و اينکه محمد (ص) بنده ي خدا و فرستاده ي اوست گواهي دهد.
من تو را به سوي خداوند تبارک و تعالي دعوت مي نمايم که فرستاده خداوند به سوي تمام مردم هستم تا کساني را که رواني پاک و دلي زنده دارند، انذار کنم و حجت و بيان خداوند بر کافران ثابت گردد. اسلام بياور تا سالم بماني. اگر از پذيرش اسلام امتناع ورزي، گناه همه ملت به گردن تو خواهد بود».(6)
در اين نامه، همان گونه که ملاحظه مي شود پيامبر اکرم (ص) از پادشاه ايران به عنوان «بزرگ زمامدار مردم فارس» ياد فرموده است.
5. در حديثي که در رابطه با پيشگويي هاي رسول گرامي (ص) پيرامون آينده ي ايرانيان حديثي از آن بزرگوار نقل شده که آن حضرت به مسلمانان مژده داده اند که مردم ايران دين اسلام را خواهند پذيرفت و پس از پذيرفتن اسلام وفادارترين مردم نسبت به آن خواهند بود و در راه گسترش آن بيش از هر ملت ديگر اخلاص و صميميت نشان خواهند داد، در آن روايت چنين آمده است: « بهره و نصيب مردم فارس در دين اسلام از همه ي ملت هاي ديگر بيشتر و بزرگ تر است.» (7)
6. در حديث کوتاه ديگري که در همين رابطه از آن بزرگوار نقل شده، نشان مي دهد که ايرانيان از اسلام بهره ي بيشتري خواهند گرفت. هيچ ملتي به اندازه آنها از منبع روشني بخش وحي پرتو نخواهند گرفت، حديث چنين است: « سعادتمندترين عجم ها نسبت به اسلام، اهل فارس هستند.»(8)
در حديث ديگري که درباره ي دينداري ايرانيان و ايمان و اعتقاد راسخ آنان نسبت به دين حنيف اسلام از زبان گهربار آن حضرت بازگو شده، چنين آمده است:
پيامبر بزرگوار به يکي از ياران نزديک خود به نام «ابوايوب» که گويا از روي تعصب عربيت، يکي از ايرانيان را به خاطر اينکه زبانش فارسي بود سرزنش مي کرد فرمود: «اي ابوايوب! او را به خاطر اينکه زبانش فارسي است، سرزنش مکن، چه آنکه اگر دين به ستاره پروين بسته باشد، فرزندان فارس و مردم ايران به آن دست خواهند يافت.»(9)
 
در اين روايات چنان که خوانندگان گرامي ملاحظه نمودند، پيغمبر اکرم (ص)، ايرانيان را به عنوان فارسيان و مردم فارسي زبان ياد نموده، و به علاوه، با بيان آن جمله معروف و تاريخي خود (10) از تلاش هاي پي گير و مداومشان کوشش هاي بي دريغ و پر ثمرشان در پيشبرد دين مبين اسلام، و همچنين جانبازي ها و فداکاري ها و از خودگذشتگي هاي ايثارگرانه آنان در راه به ثمر رساندن اهداف آسماني قرآن، پيشگويي نموده است.

عجم
 

کلمه ي «عجم» نيز مانند کلمه «فُرس» يکي ديگر از عناوين ايرانيان در تاريخ اسلام است. و تمام محدثان، مؤلفان و مورخان اسلامي اين کلمه را چه در زمان گذشته و چه امروز در مورد «ايرانيان» به کار برده، و از آنان به نام «عجم» ياد کرده اند، از اين رو لازم است مقداري درباره آن توضيح دهيم.
کلمه «عجم» کلمه اي عربي و به معناي سخن مبهم و نامفهوم است و مقصود از آن، کسي است که غير عرب باشد، و اعراب اين کلمه را در مورد افراد غير عرب به کار مي برند.
در «لسان العرب» (کتاب لغت) درباره ي ماده ي «عجم» آمده است:
«عجم» به کسي گفته مي شود که عرب نباشد و منظور عرب، از کلمه ي عجم کساني هستند که عرب زبان نباشند.
بنابراين کلمه عجم کلمه اي است که تمامي اقوام و ملل مختلف جهان را که غير عرب باشند در بر مي گيرد، و همه ي دنياي غير عرب را شامل مي شود.
با دقت و تتبّع بيشتر در ريشه اين لغت به خوبي روشن مي شود که گرچه اکثر اهل لغت کلماتي چون عجم، عجمه، اعجام، اعاجم، و اعجمي را به معناي ابهام در سخن و نارسايي در بيان و سخن نامفهوم و ناآشنا معنا کرده و کلمه ي عجم را به طور مطلق در معاني ياد شده به کار برده و در کليه افراد غير عرب استعمال نموده اند، اما در عين حال از خلال سخنان آنها معلوم مي شود که لفظ عجم غير از معناي اصلي و واقعي آن، که مطلق افراد غيرعرب باشند، از نظر استعمال، معنا و مفهوم ديگري دارد که با معناي اصلي آن به طور کامل موافقت نمي کند.
چنانکه اين معنا بر صاحب «مجمع البحرين» و کتاب «المنجد في اللغه» پوشيده و مستور نمانده و هر دوي آنها، آن را تصريح کرده اند(11)و (12) بنابراين کلمه ي «عجم» نيز مانند کلمه ي «فرس» در لغت عرب يکي از عناوين مشهور ايرانيان است.

واژه عجم در قرآن کريم
 

واژه عجم در قرآن کريم با لفظ اعجمي (13) آمده است، ولي مفهومي که اين لغت در قرآن شريف دارد با مفهومي که در اصطلاح عرب در مورد ايرانيان به کار مي رود، تفاوت بسيار دارد.
زيرا: کلمه ي اعجمي در اصطلاح قرآن مجيد به معني غيرفصيح و لکنت در زبان است و به کسي گفته مي شود که نقصي در بيان او باشد، مثلا قرآن کريم مي فرمايد: «و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لو لا فصلت آياته أأعجمي و عربي». (14)
اگر قرآن را غيرفصيح نازل مي کرديم و الفاظ و معنايش نمي شد، مي گفتند: چرا آياتش مفصل و روشن نشده است، آيا مي شود قرآن اعجمي يعني: غير فصيح بوده و پيغمبر عربي و فصيح باشد.(15)
در آيه ديگري که قرآن کريم موضوع اتهام مخالفان را به پيغمبر اکرم (ص) مطرح ساخته، در مقام رد گفتار نابخردانه ي کفار و مشرکان چنين آمده است: «و لقد نعلم انهم يقولون، انما يعلمه بشر، لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين» (16) ما مي دانيم که کفار مي گويند، اين قرآن را بشري به او تعليم مي دهد (اينان توجه ندارند) که زبان يا لغت آن کس که تعليم قرآن را به او نسبت مي دهند، غير فصيح و غير عربي است ولي اين قرآن زبان فصيح و عربي آشکار است».(17)
اينکه به رواياتي چند که درباره ي عجم وارد شده و مقصود از آن ايرانيان مي باشند، توجه فرماييد:
1. در «سفينه البحار» ماده ي عجم مي نويسد: عبدالله بن عمر از رسول خدا (ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: در عالم رؤيا گوسفندان سياهي را ديدم که گروه انبوهي گوسفند سفيد داخل آنها شدند.
فرمود: «تعبير خواب من اين است که عجم، هم در دين شما داخل خواهد شد، و هم در خون و نسب شما يعني: هم به دين شما ايمان خواهد آورد و هم با شما ازدواج خواهند کرد و خونش با خون شما مخلوط خواهد شد.»
مردم با تعجب پرسيدند: يا رسول الله، عجم دين اسلام را خواهد پذيرفت و در خون ما با ما شريک خواهند شد؟!
فرمود: «آري. اگر ايمان به ستاره پروين آويخته باشد، مردماني از عجم بدان دست خواهند يافت.»(18)
مؤيد اين روايت که منظور از عجم خصوص ايرانيان است همان رواياتي است که قبلا درباره ي فارس يادآور شديم و ديگر تکرار نمي کنيم.
2. در جلد پنجم «صحيح» ترمذي، در باب «برتري عجم» مي نويسد: رسول خدا (ص) سوره جمعه را هنگام نزول، بر اصحاب مي خواند تا به اين آيه شريفه رسيد: «و آخرين منهم لما يلحقوا بهم؛(19) و ديگراني که هنوز به ايشان ملحق نشده اند.» مردي گفت يا رسول الله، اينها چه کساني هستند که هنوز به ما ملحق نشده اند؟ حضرت به او جواب نداد، راوي گفت: سلمان در ميان ما بود، حضرت دست مبارک خويش را بر سلمان نهاد و فرمود: «به خدايي که جان من در دست قدرت اوست اگر ايمان در ميان ستاره ي پروين و در آسمان ها باشد، مرداني از اين گروه بدان دست خواهند يافت.»(20)
3. در تفسير «مجمع البيان» ذيل آيه شريفه «و آخرين منهم لما يلحقوا بهم». (21) از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود:
«آنها عجم ها و کساني هستند که به لغت و زبان عرب تکلم نمي کنند».(22).
4. در تفسير علي بن ابراهيم قمي، در ذيل آيه شريفه «و لو کان نزلناه علي بعض الا عجمين فقرأه عليهم ما کانوا به مؤمنين؛ (23) اگر قرآن را بر فردي عجم فرو مي فرستاديم اينان [يعني: عرب ها]، هرگز ايمان نمي آورند. از امام صادق (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: آري، اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب بدان ايمان نمي آورد، ولي بر عرب نازل گشت و عجم ايمان آورد و اين فضيلت عجم است.(24)
5. مرحوم شيخ مفيد (ره)، در کتاب «اختصاص» مي نويسد:
چنين به ما رسيده است که روزي از روزها سلمان فارسي، رضي الله عنه، وارد مسجد رسول خدا(ص) گرديده و اصحاب و ياران پيغمبر اکرم (ص) از او تجليل کردند و مقدمش را گرامي شمردند و به خاطر بزرگواري، محترم بودن، ريش سفيدي و مکان و منزلتي که نزد رسول خدا(ص) داشت او را در صدر مجلي نشانيدند.
طولي نکشيد که عمر بن خطاب وارد شده و در ميان اصحاب، سلمان فارسي را ديد که در صدر مجلس نشسته است. نگاهي به سلمان انداخت و گفت: اين مرد عجمي که در صدر مجلس نشسته است ديگر چه کسي است؟! (25)
اين سخن به گوش پيغمبر اکرم (ص) رسيد، حضرت به منبر رفت و خطبه خواند و فرمود:
«به درستي که مردم از زمان آدم ابوالبشر(ع)، تاکنون مانند دانه هاي شانه به هم پيوسته و مرتبط و يکسانند، و هيچ عربي بر هيچ عجمي و هيچ سرخ پوستي بر هيچ سياه پوستي فضيلت و برتري ندارد مگر به وسيله تقوي، سلمان دريايي است که به آخر نمي رسد، سلمان گنجي است که تمام نمي شود و فاني نمي گردد، سلمان از ما اهل بيت است».(26)
 
به هر حال، در روايات اسلامي اخبار و احاديث بسياري راجع به ايمان و فضائل عجم و استقبال آنان از دين مبين اسلام آمده است که البته برخي از آنها ويژه ي ايرانيان است. و برخي ديگر شامل غير ايرانيان هم مي شود اما بيشتر آنها صريح در ايرانيان است، و از اين قبيل روايات در کتاب هاي اهل سنت هم ديده مي شود که ما را مجال ذکر همه آن ها در اين مجموعه کوتاه نيست و هدف ما در بازگو نمودن اين گونه احاديث تنها بدين منظور است که روشن معمولا مقصود روايات از عجم، ايرانيان بوده است و اگر بر ديگران هم کلمه ي عجم اطلاق شده به نحو عموم بوده اما از ايرانيان (به طور خاص) ياد شده است.

پي نوشت ها :
 

1. سوره مائده (5)، آيه 54.
2. تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 208، نورالثقلين، ج1، ص 642 و ابونعيم در «حليه»، ج 6، ص 64 حديث را با عبارت «لو کان العلم منوطلا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس» نقل کرده است.
3. سوره محمد (ص) (47)، آيه 38.
4. نورالثقلين، ج 5، ص 46 و بحارالانوار، ج 67، ص 168.
5. بحار الانوار، ج5، ص 46 و بحار الانوار، ج 67، ص 168.
6. بحارالانوار، ج 67، ص 174 و قرب الاسناد، ص 52.
7. کنزالعمال، ج 12، ص 90، ح 34126.
8. همان، ح 34125.
9. همان، ح 34133.
10- مقصود؛ جمله «لاتنقضي الدنيا حتي يضربوکم علي تأويله» در حديث سوم مي باشد.
11. مجمع البحرين، ماده ي عجم.
12. المنجد، ماده ي عجم.
13. اعجمي، عجمه، اعجام در اصل لغت به معناي ابهام و عدم فصاحت و لکنت در زبان است و اعجمي به کسي گفته مي شود که در بيان او نارسايي باشد، خواه عرب باشد يا غير عرب و چون عرب ها از بيان افراد غيرعرب اطلاعات ناقصي داشته اند، از اين لحاظ ديگران را عجم خوانده اند.
14. سوره فصلت (41)، آيه 44.
15- راغب در مفردات مي گويد «الاعجم من کاني في لسانه عجمه عربيا کان او غير عربي» يعني: اعجم، به معناي غير فصيح است و اعجم کسي است که در زبان او لکنت باشد، خواه عرب باشد يا غير عرب.
16. سوره نحل ()، آيه 103.
17- اقتباس از قاموس قرآن، ج 4، صص 297- 298.
18- سفينه البحار ماده عجم، ج 2، ص 165.
19- سوره جمعه ()، آيه 3.
20- قاموس قرآن، ج 4، ص 298.
21- سوره جمعه ()، آيه 3.
22- مجمع البيان ، ج 9، ص 284.
23- سوره شعرا» ()، آيات 198، 199.
24- بحارالانوار ، ج 67، ص 174.
25- عبارت عربي متن چنين است: «من هذا العجمي المتصدر فيما بين العرب».
26 - اختصاص مفيد، ص 341.

منبع:موعود 104